تنهایی بی پایان الی...

ساخت وبلاگ
هر روز که میگذره بیشتر احساس تنهایی میکنم و غمگین تر میشم.

فکر میکردم باید برعکس باشه! اما هر روز بیشتر ازم دور شد.

بازم من موندم و الی غمگینم که نمیدونم باهاش چیکار کنم. همه ی روز بغلم کرده و اشک میریزه. حرفی نمیزنه. گاهی نگاهم میکنه و بغض و باازم گریه.

الی من زیادی ساده رفتار میکنه.ادم بزرگا باور نمیکنن.مدام دنبال یه ایرادی اشکالی بدی چیزی میگردن. ولی چیزی پیدا نمیکنن. و هر روز و هر روز این کارشون ادامه داره. 

الی ی من خستست. از دست ادم بزرگا خستست. پناه اورده به من. نمیتونم بهش بگم. نمیتونم نا امیدش کنم. تو بغلم نگهش میدارم و پا به پاش اشک میریزم.

+ نوشته شده در  چهارشنبه یکم آذر ۱۳۹۶ساعت 17:29&nbsp توسط الی  | 

زندگی خصوصی یک بیمار اکستروفی...
ما را در سایت زندگی خصوصی یک بیمار اکستروفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : plifebexstrophypa بازدید : 154 تاريخ : جمعه 1 دی 1396 ساعت: 1:54