فصل جدید در زندگی الی..

ساخت وبلاگ
چاهارشنبه صبح رفتیم بیمارستان و کار های بستری انجام شد. تا حدود پنج عصر جراحی قبلی آقای دکتر طول کشید و ما هم منتظر نوبت جراحی! بالاخره رفتم و البته یک ساعتی هم تو راهرو بودم تا شیفت پرستار های اتاق عمل عوض بشه 

خداروشکر عمل جراحی به سبک ترین شکل ممکن انجام شد و سوراخ ایجاد شده روی مثانه بسته شد 

فردا صبحش مرخصم کردن و تا ظهر برگشتیم خونه 

ولی به شدت استرس داشتم 

همش میترسیدم باز بشه بخیه ها دوباره 

شکر خدا تا حد زیادی جوش خوردن و الان تقریبا از این بابت خیالم راحت شده 

ولی هنوز بی اختیاری پابرجاست 

تقریبا علت مشخصی نمیشه براش پیدا کرد چون گردن مثانه درست شده و طبیعتا نباید ریزشی باشه تا این حد 

خودم حس میکنم عصبی باشه. مثانم مدام اسپاسم میده و اصلا اروم نیست. به علاوه خودمم خیلی مرتب نتونستم سند بزنم و قرصام و بخورم. یه علتش بهم ریختگی خودم و فراموشیام و یه علت مهمونا و شلوغی خونه و صد البته این میون از لطف های پی در پی بعضی دوستان قدیمی در جهت اذیت هرچه بیشترم هم نمیشه گذشت  

فکر کردم چند روزی به خودم فشار نیارم و پوشک و بزارم شاید کمی اروم تر شه 

راستی یه خبر دیگم هست! ان شاءالله یازدهم میریم مشهد پابوس آقا 

+ نوشته شده در  شنبه سی و یکم تیر ۱۳۹۶ساعت 21:34  توسط الی  | 
زندگی خصوصی یک بیمار اکستروفی...
ما را در سایت زندگی خصوصی یک بیمار اکستروفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : plifebexstrophypa بازدید : 142 تاريخ : شنبه 7 مرداد 1396 ساعت: 18:55