دندان!

اولیش و کشیدم! سه تای دیگه مونده

امپول بیحسیش دردش از کشیدنش بیشتر بود! ولی از اون بیشتر سر درد بعدش بود که تا امروزم ادامه داشت 

ذهنم خیلی درگیره. درگیره خیلی چیزا. خوابم نمیبره.ساعت نزدیک پنج صبحه و من هنوز تو رختخوابم دارم تلاش میکنم بخوابم

میشه محبت کرد بدون توقع. میشه کار خوبی کرد خدمتی کرد بدون توقع. میشه انقدر بی توقع بود از دیگران که اگر واکنش خوبی نداشتم ناراحت نشد. اگر بجای تشکر بهت بدی کردن بازم ناراحت نشد. ولی... وقتی از احساسم به کسی بگم و ازش واکنش خوبی نبینم... نمیتونم بیتفاوت باشم.چیزی توی قلبم بهم میریزه.مثل اینه که یه چیزی از پشت سر بگیرتت و با زور زیاد و یکدفعه بکشتت عقب پرتت کنه دورت کنه از اون ادم. همین امشب دوباره حس کردم اشتباه کردم! حس کردم زیادی خودم بودم! قبول دارم یه وقتایی الی مثل یه بچه ی شیش ساله سادس. 

الی. هر اتفاقی بیفته من دوستت دارم. میخوام بدونی من واقعا دوستت دارم. 

زندگی خصوصی یک بیمار اکستروفی...